بحران ازدواج در دهه شصت * زینب خیراللهی

پویاخبر - مسئله ی ازدواج و تشکیل خانواده، یکی از مسائل موردتوجه در جوامع مختلف از گذشته تاکنون است، در ادیان و مذاهب مختلف نیز به شیوه های گوناگون به این قضیه توجه شده است، در دین مبین اسلام نیز، خانواده و فرزندآوری بسیار حائز اهمیت است و در این باب روایت ها و احادیث فراوان و متنوعی درباره ی آن ذکر شده است که همه ی آنها حاکی از اهمیت مسئله به عنوان بنیان و پایه ی اجتماع دارد.

در گذشته ازدواج اکثرا به شیوه ی سنتی معمول بود، به این صورت که خانواده ها براي فرزندانشان تصمیم می گرفتند که با چه کسانی وصلت کنند و این قضیه در مورد بیشتر دختران و پسران دم بخت صدق می کرد، البته گاهی دلباختگی هایی هم در میان بود که باز هم شرط اول این ازدواج ها نیز، تصدیق خانواده ها بود.

با گذشت زمان و تغییر آداب و سنن، روش های زندگی تغییر یافته و به طبع، بسیاری از روش های گذشته یا منسوخ می شوند و یا جوابگو نخواهند بود.

امروزه بیشتر دختران و پسران جوان، خود تصمیم گیرنده هستند و نقش اول و آخر را در رابطه با ازدواجشان دارند. کمتر پیدا می شود خانواده های سنتی در جامعه ی ما، که بخواهند مانند گذشته، برای پسر و دخترشان را با تصمیم خود، عروس و دامادی انتخاب کنند.

ازدواج علاوه بر تقدسی که در مذهب و در بین خانواده ها دارد، از لحاظ روان شناختی و همچنین زیستی و بقای نسل ها نیز بسیار مهم است. و باید همچنان حفظ و تداوم یابد. اما نکته ای که شاید کمتر مورد توجه قرار بگیرد، ازدواج نکردن افرادی است که به گونه ای از زمانه ی خود جدا افتادند و واضح تر اگر بیان شود، عقب ماندند. نتوانستند به هر علتی، همسری برای خود اختیار کنند، در شرایطی که دم بخت و آماده ی ازدواج بودند و اکنون در هنگامه ای از زمان گویا متوقف شده اند! انگار نه راه پس دارند و نه راه پیش. سن‌شان سی را رد کرده و در دهه های چهارم و پنجم عمرشان هستند.

آری پسران و دختران مجردی که بازمانده ی دهه ی شصت هستند. آنها در شرایطی کودک بودند و دبستانی، که جنگ در بین بود و وقتی تمام شد، تا سالها پس لرزه هایش با آنها بود و اصلا با شخصیت آنها عجین شد. دوران دبیرستان را با سخت گیری هایی که نظام آموزشی و مشقت هایش در آن زمان، در حالی به پایان بردند که باید با ماراتونی به نام کنکور دست و پنجه نرم می کردند که کمتر کسی می توانست از پسش بربیاید. خیلی ها موفق نشدند و چون مهم ترین چیزی بود که آینده ی شغلی و خانوادگی شان را رقم می زد، با عدم موفقیت در آن، از درون فروپاشیدند.

دختران و پسران نجیبی که در دهه ای نجیب زیستند و خود پرورش یافته، پا به عرصه ی جوانی گذاشتند. کار و تقلاهایی که برای به دست آوردن روزی حلال داشتند، عده ای از آنان را آنچنان مشغول خود ساخت که متوجه گذشت زمان نشدند و از زمانه ی خود عقب ماندند. در کمال ناباوری، وقتی به خود آمدند، دیدند که موی سپید و چین به پیشانی، همچنان بدون همراهی برای زندگی مانده اند و در این بین، بیشتر دختران هستند که مات از سرنوشتی که تقدیر برایشان رقم زده، نه به جلو امیدی دارند و نه به عقب دلی خوش، همچنان در بهت خود، شاهد ازدواج دهه های جلوتر هستند و خود را محکوم به سرنوشتی می بینند که شاید خواسته و یا نخواسته، سهمی در آن ندارند و حسرت زیستن به گونه ای که خود می خواستند، تا به انتها در دلشان مانده است.
اما به گمانم الان هم دیر نیست و بازمانده های دهه شصت اکنون با با آگاهی بیشتر و پخته هستند و اگر تشکیل خانواده دهند، می توانند به بهترین پدران و مادران تبدیل شوند و کانون خانواه آنها گرم و صمیمی باشد.