دعا برای مردی از جنس باران *گزارش: ناهید ابراهیمی
در دل کوه، جایی که مه پیچیده و باران میبارد،
بالگردی سخت به زمین نشسته، در انتظار یافتن و همه دست به دعا و با چشمان گریان، همچنان منتظر و امیدوار
مردم، با چشمانی پر از اشک، به آسمان خیره شدهاند، خبرها را دنبال می کنند و هر لحظه برای کور سوی امیدی و نجاتی همچنان بیقرار.
دستهایشان به دعا برخاسته، امیدوار به نجاتی دوباره ، خبری خوش و باز حضور مردی که دلواپس تمام دغدغه هایش بود…
با هر قطره باران، با هر نفسی که در سینه حبس شده، با هر اشکی که از دیده فرو می نشانند، زنده بودن رییس جمهورشان را از خدا خواهانند.
در جستجوی نشانی از آن بالگرد، در میان سنگ و باد، باران و مه امان نمی دهد و همه ایران که حتی جهان منتظر خبر سلامتی….
آرزو میکنند که فرشتهای نگهبان، راهنماییشان کند تا شاید این دل غمدیده اشان آرام گیرد.
دلشان می خواهد که سرنشینان، از این طوفان، سالم به خانه بازگردند.
در این لحظات نفسگیر، ایران یک صدا دعا میکند و هنوز امیدها باقی است اما هر ساعت که بیشتر می گذرد، ناامید تر و دلواپس تر می شوند.
برای بازگشتی بیخطر، برای آرامش دلهای بهم ریخته شب را به صبح رسانده و همچنان نگرانند.
و امید، در میان ابرهای تیره، همچنان روشن است،
که بالگرد رئیسجمهور مردمی، پیدا شود.
اما دریغ که با خبری دردناک شهادت مردی از جنس باران را و خبری که دوست ندارد بشنوند و لحظه جانکاهی که هیچ کس دوست ندارد را باید تاب بیاورند.
به راستی ای مرد در کوه ورزقان به دنبال درد مردم چه می کنی؟!!!!
روحش شاد و یادش گرامی
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰