نغمه بیداری فلسطین از نیمه خرداد به گوش میرسید
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، سوگواره ادبی «اماما تسلیت» به مناسبت ایام سی و پنجمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) با حضور جمعی از اهالی ادب حوزه ایران فرهنگی برگزار شد. یکی از شاعران گفت «آمد که از گهواره ها سنگر بسازد؛ از مادران سرزمین کوثر بسازد»؛ شاعری دیگر گریزی به انتخابات ریاست جمهوری زد و گفت «پیر جماران فکر خدمت بود تنها؛ میزان برایش رای ملت بود تنها» و دیگری از آیت الله سیدابراهیم رئیسی سید شهیدان خدمت اینگونه یاد کرد که «اصلح کسی که کفش خاکی را بپوشد/ مثل رئیسی چشم از دنیا بپوشد».
شاعر دیگری یادی از شهدای پرواز اردیبهشت کرد و گفت «شهید خادم جمهور با دلی آرام؛ گرفت دامن شاهنشه خراسان را»، دیگری خطاب به امام خمینی (ره) گفت «سید ابراهیم را آنجا اگر کردی ملاقات؛ در کنارت خوب از او کن نگهداری خمینی»، یکی هم گفت «تا لحظه فرج برسد بی شک، ما وامدار نیمه خردادیم» و یکی از شاعران هم یادی از شهدای غزه و فلسطین کرد و این گونه سرود «در گوش کودکان فلسطینی، این انقلاب، نغمه بیداری است»
این مراسم به همت گروه بین المللی هندیران به صورت مجازی برگزار شد و سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن به ویژگی های امام خمینی (ره) در ابعاد فلسفی و عرفانی پرداخت و سید مسعود علوی تبار شاعر و فعال فرهنگی نیز از روزهای سنگین ارتحال امام یاد کرد و گفت: سی و پنج سال پیش در چنین ایامی ملت ایران پدر معنوی و پیشوای بزرگ خود را از دست داد ولی این داغ های سنگین و این زخم های گران هیچ گاه اراده ملت شریف ایران را سست نکرد و ملت آگاه و ولایت پذیر ایران اسلامی همچنان مقتدر و توانمند در صحنه های مختلف جهانی آرمان های انقلاب و اسلام را اشاعه و تحقق می بخشند.
وی افزود: مراسم ارتحال امسال حضرت امام (ره) متفاوت از دیگر سال ها برگزار خواهد شد و این داغ عظیم داغ های غزه و قدس و شهدای مظلوم خدمت را با خود همراه دارد.
در این برنامه که با بداهه نویسی مسعود ربانی از ایران و محمد آرمان حبیب از هندوستان همراه بود شاعرانی چون علیرضا قزوه، سید عبدالله حسینی، سید مهدی بنی هاشمی، سارا جلوداریان، ام البنین بهرامی، فاطمه ناظری و سارا عبداللهی فر حضور داشتند. بخشی از اشعار ارائه شده در این محفل را با هم می خوانیم:
خدیجه دیلمی
پا به پای مردم ایران عزاداری خمینی؛ در بهشتی گرچه اما غصه ها داری خمینی
گرچه با خوبان درآنجا همنشینی باز اما؛ از غم ایران شبیه ابر می باری خمینی
از همان بالا حواست هست ایران در چه حالست؛ درد دارد سینه هامان درد بسیاری خمینی
بار سنگینی است روی شانه هامان کاش می شد؛ کوله بار غصه را ازدوش برداری خمینی
میهمان داری دراین شبها چه مهمانان خوبی؛ مرهمی بر زخمهاشان کاش بگذاری خمینی
سید ابراهیم را آنجا اگر کردی ملاقات؛ در کنارت خوب از او کن نگهداری خمینی
نجمه پورملکی
از نیمه خرداد می خواهم بگویم؛ از عصر استبداد می خواهم بگویم
از بغض بی فریاد می خواهم بگویم؛ از بهترین رخداد می خواهم بگویم
بوده شعارم از همان آغاز نهضت؛ جانم فدای انقلاب و مرجعیت
با نطق منبرهای فیضیه… خمینی؛ شد حضرت موسای فیضیه…خمینی
دلتنگ عاشورای فیضیه، خمینی؛ در ماتم گلهای فیضیه، خمینی
فرمود داغ کربلای ما عمومی است؛ تا آخر دنیا، عزای ما عمومی است
آمد که از گهواره ها سنگر بسازد؛ از مادران سرزمین کوثر بسازد
از حاج طیب آدمی دیگر بسازد؛ از مشت های بسته، بال و پر بسازد
نهضت اساس و مکتب و اندیشه دارد؛ زیرا که در ماه محرم ریشه دارد
مردی که ثابت کرد دشمن ناتوان است؛ الله اکبر لرزه بر مستکبران است
تنها امید او همین نسل جوان است؛ بیداری اسلام در کل جهان است
او پیش بینی کرده در دوران تاریخ؛ الحاد را توی زباله دان تاریخ
با یک دعا رزمندگان را شاد می کرد؛ هر روز خرمشهر را آزاد می کرد
شب از خدا در هر غم استمداد می کرد؛ در روز از دشمن به ذلت یاد می کرد
تا همصدا شد با صدای انتفاضه؛ عالم نما شد سنگ های انتفاَضه
گاهی اشداء علی الکفار می شد؛ گاهی برای غنچه ها غمخوار می شد
از جام زهر دوستان بیمار می شد! اما سر ساعت، سحر بیدار می شد
با روضه های کوثری هی اشک می ریخت؛ با شانه های حیدری هی اشک می ریخت
در سینه ها عشق ولایت را بنا کرد؛ یعنی سیاست در دیانت را بنا کرد
فرهنگ ایثار و شهادت را بنا کرد؛ آری شعار استقامت را بنا کرد
باید که استقلال و آزادی ببیند؛تا ملک ایران رنگ آبادی ببیند
پیر جماران فکر خدمت بود تنها؛ میزان برایش رای ملت بود تنها
فکر خودش نه..فکر امت بود تنها؛ تا بود پشتیبان عزت بود تنها
هر کس نباشد انقلابی، نیست اصلح؛ هر کس که خود را زد به خوابی، نیست اصلح
اصلح کسی که پا به میدان میگذارد؛ یک عکس هم از پشت میز خود ندارد
اصلح کسی که در وصیت می نگارد: پیش شهیدان از قصور خود ببارد
اصلح کسی که کفش خاکی را بپوشد؛ مثل رئیسی چشم از دنیا بپوشد
تحریف شاخص ها گناه کوچکی نیست؛ تکیه به آمریکا گناه کوچکی نیست
این ویژه خواری ها گناه کوچکی نیست؛ یک وعده بیجا گناه کوچکی نیست
هر کس شعارش با عمل باید بخواند؛ پای ولایت تا دم آخر بماند
آه ای اماما تسلیت ایران عزا شد؛ این دفعه ابراهیم در آتش فدا شد
از داغ شاگرد بهشتی غم به پا شد؛ یاد رجایی زنده با این ماجرا شد
این داغ ها ما را اگرچه شعله ور کرد؛ اما مسیر کربلا را زنده تر کرد
عاطفه جعفری (افغانستان)
تا آمدی ستاره به حرف آمد، صبح امید شد، شبِ وانفسا؛ صد ساقه نور، پشت سرت سر زد؛ از بین پلههای هواپیما
شبنامههای زخمی و دلخون را، نام تو التیامِ سحر بخشید؛ چشم خوشی ندیدۀ این مردم، بر اشکهای یخزدهاش خندید
تاریخ را نشان جهان دادی، گهواره را چه زود رها کردند؛ سربازهات، حضرت روح الله! همراهت انقلاب به پا کردند
با این شکوه مشت گره خورده، صدها هزار حنجره فریادیم؛ تا لحظه فرج برسد بی شک، ما وامدار نیمه خردادیم
تاریخ را ورق زدم از خرداد، فصل غمت به اشک روان طی شد؛ تقویم را ورق زدم از خرداد، ناگاه روزِ سیزدهِ دی شد
باری که بذر مهر تو در دلها، دلشوره تگرگ نمیداند؛ اندیشه تو زندهتر از پیش است، اندیشه تو مرگ نمیداند
چون اتصال چشمه و سرچشمه، اندیشهات نفس به نفس جاری ست؛ در گوش کودکان فلسطینی، این انقلاب، نغمه بیداری ست
نغمه مستشار نظامی
جهان مرده بود ای مسیحا چه کردی؛ تو با آیههای تماشا چه کردی
نگاهم به دیدار تو دیدهور شد؛کجا رفتی ای یار با ما چه کردی
دبستان، دبستان سپاه تو بودیم؛ جهان لشکر توست، جانا چه کردی؟!
نمازی ست ما را به محراب یادت؛ تو با این جماعت، فُرادیٰ چه کردی
درختی تناور شده هر جوانی؛ تو در گوش هر شاخه نجوا چه کردی
تویی ریشه عشق ایمان و ایران؛ تو با این درخت شکوفا چه کردی
خوشا نام پاک تو، احیاگر دل؛ تو با جان شیدای دنیا چه کردی
دل مردگان زنده شد با قیامت؛ اماما تو با قلب دنیا چه کردی
امیر عاملی
ما را دلی است کز تو بریدن نمی توان؛ چشمی است کو به غیر تو دیدن نمی توان
ما را کرست گوش شنید فراق یار؛ کوریم و جز جمال تو دیدن نمی توان
ای شوق پر گشودن مرغان غم، بیا؛ بی بال و پر زدام پریدن نمی توان
باز آ که ما لوای بلند قیام را؛ بر دوش خسته باز کشیدن نمی توان
اشگ فرشتگان ز فراقت شنیده ایم؛ اما تو را به خاک شنیدن نمی توان
رفتی و بعد از این به نی و نای زندگی؛ نیمی نفس ز شور دمیدن نمی توان
شکر خدا که قلب امیرت هنوز هم؛ جز در هوای وصل تپیدن نمی توان
فاطمه سادات داد موسوی
سربلند اگر هستیم، سرفراز اگر ماییم؛ در شرف اگر قلّه، افتخار دنیاییم…
پرخروش و شور انگیز، ما اگر که مَوّاجیم؛ ما اگر که سر مستیم، ما اگر که دریاییم
سِرّ حال ما مردیست از تبار دریاها؛ آسمانی و آبی، بی کران و بی همتا
با دلی پر از امید، جان گرفته از خورشید؛ مرد بی کران آمد، بی امان به سوی ما
ما که مردمی تشنه، با عطش گریبانگیر؛ ما که مردمی خسته، از سیاهی تقدیر
بی جوانه وُ بی برگ، بی رمق ترین بودیم؛ ذهن ما بیابان بود، از بهار بی تصویر
بین ما وُ دریاها، صخره ها فراوان بود؛ رود و چشمه نه، اما درّه ها فراوان بود
همنشین تنهایی، در سکوت غم بودیم؛ در سکوت ما امّا نعره ها فراوان بود
نه امید و نه شوقی، نه شعور نه شوری! نه ستاره، نه مهتاب، نه تلألو نوری !
بر سر جهان ما، چکمه ستمگر بود! اختیار ما سرکوب، درد، دردِ مجبوری!
مرد بی کران آمد، حال ما دگرگون شد؛ بی رمق جهانِ ما، جان گرفت و مجنون شد
دل به آب و آتش زد با ستمگران جنگید؛ روز تازه ای آمد شب خزید و بیرون شد
درّه ها به تنگ آمد،صخره ها به خاک افتاد؛ رود و چشمه جاری شد ، شد جهان ما آباد
ما که مردمی تنها در سکوت غم بودیم؛ با حضور او اما، شد سکوت ما فریاد!
خاک ما دگرگون شد، قطره قطره شد دریا؛ انقلابی از ایمان، شد بپا میان ما
در جهان خبر پیچید از شکوه ایرانی؛ انقلاب ایران شد حرف اول دنیا
مرد ما چو ابراهیم زد به سینه نمرود؛ در مصاف با جالوت، ضربه زد چنان داوود
لرزه بر تن دشمن، نام و یاد او انداخت؛ مرد بیکران ما حضرت خمینی بود
محمد مهدی عبداللهی
بیا و زمزمه کن خاطرات باران را؛ کنار پنجره ها شعر ناب ایمان را
دوباره چشم غزل زخم خورده، صدافسوس؛ در این غبار، عیان کرده، بغض پنهان را
ستارگان به تماشا نشستهاند، آری؛ وداع حضرت خورشید و ماه تابان را
چه روی داده که هر سو ستاره میگرید؛ به چشم تر بنگر، وسعتی گل افشان را
چه زود وقت خداحافظی سرآمده بود؛ به دست خاک سپردند، جان جانان را
هنوز در گذر ماه و سال میشنویم؛ حدیث درد زمین در گذار توفان را
تجسم غزل عاشقی،”خمینی” بود؛ چه عاشقانه سرود انقلاب انسان را
میان موج بلاخیز فتنه، احیا کرد؛ شکوه خیبری ساحل جماران را
به جز خمینی دلها که پرورش داده است؛ میان مکتب خود همچو مرد میدان را
قسم به نام خمینی مباد یک لحظه؛ رها کنیم در این انقلاب، پیمان را
خوش است دم زدن از عشق تا نفس باشد؛ خوش است شور شهیدانه ای گلستان را
شهید خادم جمهور با دلی آرام؛ گرفت دامن شاهنشه خراسان را
کبوترانه بیاور در این حرم دل را؛ که بشنویم از آن، بال بال هجران را
سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)
سخنهایش همه ذکر خدا بود؛غلام حضرت صاحب لوا بود
خمینی آنکه نور انقلابش؛ برای اهل عالم کیمیا بود
فاطمه ناظری
پروانه های مهربانی، روی عبایش می پریدند؛ آهو به آهو از نجابت، در چشم هایش می دویدند
رنگ دلش هم رنگ دریاست، عطر نگاهش مثل باران؛ انگار بر روی لبانش، گل کرده بود آیات قرآن
او وقت طوفان تباهی، می شد چو کوه استواری؛ اما برای رویش نور، مانند باران بهاری
جامانده ردی از نگاهِ آن مرد پاک آسمانی؛ در قلب ایران تا ابد هست، یادش همیشه جاوادانی
صبا فیروزی
دوباره قلبمان ماتم گرفته؛ تمام این جهان را غم گرفته
اماما سینه مالامال اندوه؛ هوای گریه نم نم گرفته
عمادالدین ربانی
پیش عالِم پایان، مرگ جسمانی نیست؛ نیمه خرداد است، روز پایانی نیست
تا ابد در دلها، زندهای روحالله؛ نام تو نامیراست، یاد تو فانی نیست
چشمه احکامت، از تغزّل جاریست؛ در غزلهایت جز، شور عرفانی نیست
ای خمینی ای کاش، چون تو میفهمیدیم؛ تا توکل داریم، بیم و حیرانی نیست
انقلابی ماندن، کار آسانی نیست؛ انقلابی بودن، با سخنرانی نیست
از دورویی پر شد، شهر ما دینداران؛ از قبولی مُهری، پای پیشانی نیست
از شهیدان داریم، قاب عکسی در دست؛ عکس آنها گشتن، شانهگردانی نیست؟
سارا رمضانی
یک به یک نشانه شدند، از زمین روانه شدند؛ بغض دانه ها ترکید، خوب شد، جوانه شدند
در هوای بهمن ماه، گل به گل ترانه شدند؛ از دل آب می خوردند، شعر عاشقانه شدند
بر درخت برنایی، سیب نوبرانه شدند؛ رازهای سرخی در دست رودخانه شدند
در جهان درخشیدند، راه را نشانه شدند؛ بچه های روح الله، روح جاودانه شدند
راضیه مظفری
تو را قسم به خاک سرخ کربلا، به لاله ها، به منبر خدا برو، به مردمان نشان بده یزید این زمانه را، اگرچه نیمه های شب، تورا به زور میبرند… ولی خیال ظلم و جور را به گور میبرند، خیال باطلی که تاج بر سر خودش گذاشت، کلاه بر سر رعیتی ضعیف، چه باک از هجوم مرگ؟ به مرد و زن، به مشت های خشم و خون، به مردم کفن به تن… بساط ظلم را در این سکوت شب خراب کن! به قلب ها بتاب و انقلاب کن!
فاطمه صغری زیدی (هندوستان)
امام من، باز هم از سفر دور و دراز قلبم، شده مهمان من امروز غمی کهنه و تار، در میان تلی از عکس پر از خط و نشان، چهره توست که تابان مانده، غم پنهان من امروز چه پر خون شده است. شاید امروز همان روز جدایی باشد.
تو جدا گشتی و خلقی گریان، تو شدی فارغ از این و همه حیران ز زمان، می شود کوه گران خُرد شود یا که در بین تل خاک زمان، یاد تو دفن شود. نشود وصف نبود تو بیان، من که کودک بودم، یاد زیبای تو همواره کنارم مانده، ای امامم که پیام تو هنوز، مثل خورشید درخشان مانده، سخنت گرم و نگاهت روشن، تا فراسوی افق تا “اقصی” ست، و همه عزم تو یکرنگی اسلام و وطن، من که کودک بودم.
نام تو مایه آرام دل و جانم شد، هر کجایی تو خدا پشت و پناهت باشد، ولی ای روح خدا، غم تو سخت ترین خاطره بود. یاد تو در دل هر اهل دلی جاوید است، ای که عزم تو بود عزم حسینی حسنی، ای امام دل ها، ای پدر ای سردار، راه ما راه شماست، همه هم راه ولیّت هستیم، او سلامت باشد، ای امام دل ها!
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰