نَبَرد در اسارت
به گزارش ایرنا، عراق یک جنگ نابرابر را در دهه ۶۰ به ایران تحمیل کرد و این نبرد ظالمانه در کنار خرابیهای زیرساختی گستردهای که به کشور ما وارد ساخت، سرمایههای انسانی زیادی را نیز از ایران اسلامی گرفت.
ایران اسلامی که بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید فرصت طلایی داشت تا کاستیهای زیرساختی دوران ستم شاهی را جبران کند و مردم سرخوش از این پیروزی، دلخوش به آبادانی سرزمینشان به دست جهادگران متعهد و دلسوز شدند.
اما دیری نپایید که انقلاب اسلامی نوپا و تازه شکل گرفته ایران اسلامی، دژخیمان سیاه شب به فرماندهی صدام افسون شده و زیاده خواه و حامیان شرقی و غربیاش به کشور حمله کردند، کرانههای غربی و جنوب غرب کشور به آماج حملات دژخیمان عراقی قرار گرفت اما با دفاع مردمان این سرزمین قهرمان پرور و شهیدپرور، فصل نوینی از تاریخ این دیار با عنوان دفاع مقدس شکل گرفت.
هرچند صدام در دهه ۵۰ به گواه مستندات متقن بارها به ایلام مرزی حمله های چریکی جسته گریخته داشت اما با پیروزی انقلاب سال های ۵۸ و ۵۹ و قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی به کرات استان ایلام را آماج حملات خود قرار داد و تصرف ارتفاعات راهبردی میمک در ۲۰ شهریور گواه این تجاوزها است.
اما در ۳۱ شهرویور ۱۳۵۹ عراق به طور رسمی با حمله همزمان به استانهای غربی ایران، کشور ایران اسلامی را وارد جنگی ناخواسته، تحمیلی، فرسایشی و طولانی مدت کرد در حالی که صدام در تصورات خود با توجه به شرایط خاص ایران حاصل از حوادث بعد از انقلاب، گمان میبُرد ۶ روزه خود را به تهران میرساند اما دلیرمردان ایرانی جنگ ۶ روزه صدام را در دفاعی جانانه و سرافرازانه تا هشت سال ادامه دادند تا یک وجب خاک پاک ایران اسلامی در دست ناپاکان بعثی نماند.
در جنگ نابرابر تحمیلی بسیاری از سرمایههای انسانی ایران عزیز به درجه رفیع شهادت رسیدند، تعدادی مجروح و جانباز شدند و برخی نیز طعم تلخ اسارت را در زندانهای مخوف رژیم بعثی چشیدند.
نبرد در اسارت بدون شک بخشی جدایی ناپذیر از دفاع مقدس است که حتی با وجود پایان یافتن جنگ اما برای اسرای در بند زندانهای صدام تا زمان آزادی ادامه داشت و اسرا زندانهای مخوف رژیم بعثی را به میداندار رزم و حماسه بدل ساخت.
اسرای جنگ تحمیلی با تأسی از اسیران کربلا، با صبر و استقامت در اردوگاههای بعثی، شکنجههای دردناک زندانبانهای عراقی را مردانه تاب آوردند اما ذرهای از هدف والای خود عدول نکردند و زندانهای مخوف رژیم بعثی را به خطوط مقدم جبهه تبدیل کردند، با وجود شکنجههای دردناک و زجرآور زندانبانان عراقی اما از رزم و جهاد لحظهای غفلت نمیکردند.
در زندان های رژیم بعث عراق شناسایی زندانیان خلبان، طلبه و افسران ارشد نظامی از درجه اهمیت زیادی برخوردار بود و زندانبانان و مسئولان عراقی برای شناسایی این اقشار از هر ترفندی استفاده می کردند.
۳۰۰ نفر از اسرای دوران جنگ تحمیلی را روحانیون تشکیل دادهاند که شناسایی این قشر که در بین زندانبانان عراقی به مُلا شهره بودند اهمیت وافری داشت.
در استان ایلام نیز سه نفر از آزادگان دوران دفاع مقدس از جامعه روحانیت هستند که بعد از اعلام آتش بس و آزادی اسرا به میهن بازگشتند.
” عمران احمدی”، “محمد سلطانی” و “الهمراد فرحافزا” سه روحانی رزمنده استان ایلام هستند که رنج اسارت در زندانهای رژیم بعث را با الگوگیری از امام موسی کاظم(ع) مردانه تحمل کردند و ذلالت را نپذیرفتند.
حجت الاسلام والمسلمین”عمران احمدی” که هم اکنون امام جمعه موقت شهرستان چرداول و شهر سرابله نیز است سال ۱۳۶۵ در ۱۹ سالگی در منطقه “چوارته عراق” اسیر خفاشان شبزده بعثی شد.
وی در شرح چگونگی اسارت خود میگوید: هفتم فروردین ماه ۱۳۶۵ بعد از خوردن شام و اقامه نماز مشغول برگزاری دعای کمیل در سنگر بودیم که تک دشمن شروع شد و رزمندگان دعای کمیل را تمام نکرده مشغول نبرد با سربازان دشمن شدند.
این درگیری و تبادل خط آتش که از شامگاه هفتم فروردین شروع شده بود تا حوالی ساعت ۹ صبح روز هشتم ادامه داشت که در جریان این تک دشمن که بعد از عملیات والفجر ۹ انجام گرفته بود ۱۳۰ نفر از رزمندگان اسیر شدند.
“عمران احمدی” با وجود سالیان دراز بعد از آزادی هنوز گزندگی شکنجهها، تحقیر و تهدید، گرسنگی و تشنگیهای دوران اسارت را فراموش نکرده است.
جهودیان صدامی، شیرمردان ایرانی را به تعداد زیاد در اتاقهای کوچک و تنگ جا میدادند به گونهای که احمدی در کنکاش خاطرات آن دوران می گوید ۴۰ اسیر را در یک اتاق کوچک قرار میدادند به گونهای که جایی برای حرکت و نشستن اسرا نبود.
احمدی در دوران اسارت به رغم سن کم اما مفتخر به عضویت در جامعه روحانیت بود و عراق نیز نسبت به اسرای روحانی حساسیت ویژهای داشت چرا که روحانیون تاثیرگذاری مستقیمی در تقویت روحیه مبارزه و تاب آوری رزمندگان و برگزاری کلاسهای مخفیانه قرآن و مراسمات دینی داشتند.
او رنجنامهای از دوران سیاه اسارت را در پستوخانه خاطراتش دارد که تمثیل ” شنیدن کی بُوَد مانند دیدن” را برای دیگرانی که خارج از گود اسارت بودهاند عینیت بخشیده است.
احمدی با درد نهفته در کلام از ۶ نوبت شکنجههای عمومی با کابل سخن میگوید که در هر سرشماری به طور معمول رزمندگان اسیر شکنجه میشدند و عراقیها اگر به اسیری مشکوک میشدند این شکنجه، شکل تخصصیتر و وحشیانهتری به خود میگرفت.
او از یاد نبرده است که با جمع زیادی از اسرا در یک اتاق کوچک ۹ متری دوران سیاه اسارت را به سر میبُردند که آن اتاق جایی برای استراحت و قضای حاجت نداشت و اسرا با وجود جراحتهای زیاد جسمانی ناشی از جنگ، عفونتهای حاصل از پایین بودن بهداشت عمومی زندان، سهمیه غذای بسیار اندک و انواع شکنجههای جسمی و روحی، مردانه استقامت کردند و در زندان نیز همچون میدان نبرد دشمن را از پای درآورند.
زندانبانان در برههای از اسارت به عمران احمدی و ۲ روحانی اسیر نوجوان اهل ممسنی شیراز و کرمانشاه به عنوان طلبه یا همان ملا مشکوک شدند و شکنجههای دردناک و غیرقابل تصوری را بر آنها تحمیل کردند.
به اعتقاد احمدی جنگ و دوران پرچالش اسارت با وجود سختیها و سرمایههای انسانی بسیار زیادی که کشور از دست داد اما تجارب ارزندهای را برای رزمندگان، خانوادههای آنها و عموم جامعه به ارمغان آورد که عظمت ایران اسلامی را در جهان فزونی بخشید.
او رفتن و کم شدن تدریجی یاران دوران جنگ و اسارت را یک فقدان غیرقابل جبران میداند که با خود اسرار و خاطرات ناب آن روزگاران حماسه را مدفون میسازند و دست آیندگان از عظمت شاهکار رزمندگان هشت سال ایثار و شهادت و رشادت تهی میماند.
عمران احمدی سرانجام در سال ۱۳۶۹ و در سن ۲۴ سالگی بعد از صدور توافقنامه تبادل اسرا آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت و اکنون با وجود عوارض جسمی و روحی متعدد ناشی از رشادتهای دوران رزم جنگی و استقامت و صبر زمان اسارت امام جمعه موقت شهرستان چرداول است.
رزمنده دیگری که در کسوت طلبگی رنجهای اسارت را به جان خرید و حتی برایش مراسم ختم شهادت نیز گرفته شد،حجت الاسلام والمسلمین “محمد سلطانی” است که چهار سال اسیر مفقودالاثر بود.
او هنگامی که سال ۶۵ و در جریان کربلای پنج و منطقه عملیاتی شلمچه اسیر شد که یک فرزند ۶ ماهه داشت.
سلطانی زخمی عملیات کربلای پنج بود که امکان بازگشت به عقب به علت حجم زیاد تبادل آتش برایش میسر نشد و به چنگال دژخیمان افتاد.
او به همراه تعداد دیگری از اسرا به اردوگاه تکریت ۱۱ منتقل شد که اسرای این اردوگاه به نمایندگان صلیب سرخ معرفی نمیشدند که از ابتدا ۶۰۰ نفر بودند که تدریجی به یک هزار و ۶۰۰ نفر اسیر افزوده شدند.
با خُدعه صدامیان سیه روی، خانواده سلطانی و دیگر اسرای اردوگاه تکریت ۱۱ هیچ گونه خبری از عزیزان خود نداشتند و هیچ نامهای از اسرا به خانوادههایشان پُست نمیشد و دربندان این اردوگاه و خانوادههایشان در بی خبری محض متقابل از همدیگر قرار داشتند.
او وقتی که اسیر شد از ناحیه ساق پای چپ و ران و انگشت به شدت زخمی شده بود که برای جلوگیری از قطعی انگشت پا به مدت ۱۴ شبانه روز از خوردن آب پرهیز کرد تا به تدریج از خونریزی و سیاه شدن پای آسیب دیدهاش جلوگیری کرد.
این طلبه مجاهد در کنکاش زوایای ذهنش به یاد میآورد وقتی که به علت نبود نظارت صلیب سرخ، بدن بسیاری از اسرای مجروح عفونت کرده و حتی کِرم زده بود.
سلطانی هرچند در زمان جنگ مُلَبس به لباس طلبگی و روحانی گردان بود اما در هنگام شرکت در عملیاتها با توجه به حساسیت عراق نسبت به طلاب، لباس رزم میپوشید و هنگام اسارت خود را به عنوان کارگر قالیبافی اعزامی از کاشان معرفی کرده بود هرچند به عنوان یک طلبه مورد ظن عراقیها قرار گرفته بود و سه روز را در یک زندان انفرادی به سر برد.
او از یاد نمیبَرد شهید روحانی “احمد متقیان فرد” اعزامی از قم را که عراقیها به یقین رسیده بودند که طلبه یا همان به قول بعثیها مُلا است و اختصاصی وی را شکنجه میکردند و سرانجام در زیر همان شکنجهها تاب نیاورد و روح پاکش افلاکی و در آرامستان ویژه اسرای شهید دفن شد و بعد از ۱۶ سال پیکرش به خانه بازگشت.
اُسرای ایرانی رزمندگان میدان صبر و استقامت در زندانهای مخوف رژیم بعثی بودند که استعانت از روح متعالی نماز و عبادت شکنجههای دردناک زندانبانهای عراقی را مردانه تحمل کردند و در این آوردگاه نیز همچون هنگامه جهاد در خطوط مقدم جبهه پیروز و سربلند بیرون آمدند.
سلطانی هنگام اسارت جوانی ۲۰ ساله بود که خانوادهاش به گمان جراحت شدید هنگام عملیات و یقین به شهادتش و از آنجا که هیچ خبری از او نداشتند برایش مراسم ختم میگیرند.
اما دست تقدیر که نمیخواهد اختفای “محمد سلطانی” طولانیتر شود ۲۰ روز قبل از آزادی در فیلمی که تلوزیون ملی عراق از اُسرا و اردوگاه به نمایش میگذارد یکی از آشنایان چهره تکیده و رنجور سلطانی را در آن فیلم که نسخهای از آن به دست سپاه افتاده بود را میبیند و او را شناسایی میکند و خبر اسارت و زنده بودنش را به خانواده و بستگانش اطلاع میدهد.
یکی از دردناکترین قسمتهای روزگار اسارت سلطانی وقتی است که از سوی منافقان به خانوادهاش و به نقل از او پیام میرسانند که به گروه آنها پیوسته است در حالیکه سلطانی در زیر شکنجههای صدامیان بود.
سرانجام این آزاده سرافراز و مبارز نستوه ۲۴ شهریور ۶۹ آزاد شد و اکنون بازنشسته سپاه است.
حجت الاسلام والمسلمین “اله مراد فرح افزا ” دیگر طلبه ایلامی است که طعم تلخ اسارت در زندانهای رژیم بعث را چشید اما در قاموس ارادهاش خللی از سستی روی نداد و مردانه پای هدف جهادش برای دین و میهن ایستاد.
او به همراه “عمران احمدی” دیگر طلبه آزاده استان در تک دشمن به سال ۱۳۶۵ و در عملیات والفجر ۹ در منطقه “چوارته” عراق اسیر شد و دوم شهریور سال ۶۹ به میهن بازگشت.
در عملیات تک دشمن علاوه بر ۲ روحانی ایلامی تعدادی از طلاب کرمانشاه نیز به اسارت عراقیها درآمدند و ادامه جهاد در راه دین و وطن را در زندانهای دهشتناک عراق ادامه دادند.
“الهمراد فرحافزا ” جبهههای جنگ را به یاد میآورد که طلبهها در کنار سایر رزمندگان در قالب رزمی – فرهنگی یا به عنوان مبلغ اعزام میشدند و جبههها را به میدان کار فرهنگی و سنگرها را به دانشگاه و مدرسه و مسجد تبدیل میکردند و در اسارتگاهها و اردوگاههای صدامی مأموریت طلبهها در فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی به صورت خفا و پنهانی از دید سربازان عراقی تداوم داشت و در اردوگاههای رژیم سیاه بعث اسرای طلبه به صورت مخفی برگزاری کلاسهای قرآن، احکام و مدیریت برنامههای مذهبی و دینی را انجام میدادند.
او در کنکاش خاطراتش به یاد میآورد که از طریق صلیب سرخ دفترهای یاداشتی در اختیار اسیران گذاشته بود که این دفترها به صورت نوبتی در اختیار اسیران قرار میگرفت و طلبهها نیز در این دفترها، اقدام به نوشتن مسائل ضروری احکام و اجرای برگزاری نماز جماعت، مراسمهای دعا و مناجات و مسائل و مجالس مذهبی میکردند چرا که نیک میدانستند سلامت روحی و افزایش صبر و تحمل اسیران در برابر شکنجههای وحشیانه رژیم بعث فقط در سایه برنامههای دینی حفظ میشود.
فرحافزا بعد از تحمل زندانهای عراق و شکنجههای جسمی و روحی فراوان سرانجام در پی قطعنامه تبادل اُسرا همراه با دیگر کاروانهای اسیران آزاد شد.
او بعد از آزادی مسئولیتهایی چون نمایندگی ولی فقیه در سپاه شیروان چرداول سابق، نمایندگی ولی فقیه در سپاه ناحیه ایلام، بسیج طلاب ایلام و امور روحانیون را بر عهده داشت و اکنون بازنشسته سپاه امیرالمومنین(ع) استان ایلام است.
به گزارش ایرنا، جامعه روحانیت استان ایلام در دوران هشت سال دفاع مقدس، در خط مقدم جبهه بود و در این راه ۱۲ شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کرد که در مقایسه با جمعیت طلبه و روحانی استان در آن زمان، بیشترین میزان طلبه و روحانی شهید کشور متعلق به استان ایلام است، همچنین این استان مفتخر به داشتن یک شهید طلبه مدافع حرم نیز است.
در دوران جنگ تحمیلی استان ایلام دارای ۶۵ طلبه و روحانی بود که تمام این افراد در خط مقدم جبههها حضور داشتند و سهم استان ایلام از مشارکت جامعه روحانیت در دفاع مقدس ۱۰۰ درصدی بود.
از جامعه روحانیت استان ایلام در دوران دفاع مقدس ۱۲ نفر شهید، سه نفر آزاده و تعدادی دیگر از آنها نیز جانباز یا مجروح شدند.
استان ایلام دارای بیش از سه هزار شهید، ۱۱ هزار جانباز و ۳۰۰ آزاده است که در مقایسه با کل جمعیت استان در دهه ۶۰ (۲۵۰ هزار نفر) بیشترین تعداد ایثارگر کشور متعلق به ایلام است.
مناطق مسکونی استان ایلام بیش از ۳۰۰ بار مورد حمله هوایی رژیم بعث قرار گرفت و تا پایان جنگ تحمیلی و هنگام عملیات مرصاد در محاصره نیروهای عراقی بود.
شرهانی، نقطه ایثار، قلاویزان، سه راهی جندالله، قرارگاه بانروشان، بخشی از کانال کمیل، قرارگاه شهید باقری، سنگر (دیدگاه) صدام، زمین فوتبال چوار، میمک و کوشک از جمله یادمان های دوران دفاع مقدس استان ایلام هستند.
طبق اسناد به جای مانده و متقن، جنگ تحمیلی در استان ایلام شروع و در همین استان هم خاتمه یافت.
قشر روحانیت کشور سه هزار و ۸۹۰ شهید، سه هزار جانباز و ۳۰۰ آزاده دارد که از جمع این ایثارگران طلبه ۹۳ نفر جاوید الاثر، ۱۵۶ روحانی ترور، ۳۰ شهید مجتهد مسلم، ۷۰ روحانی شهید خواص و ۵۶۷ شهید طلبه در عملیات کربلای پنج بیانگر این واقعیت است که جامعه روحانیون و طلاب نسبت به سایر اقشار بشترین ایثارگر را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است./ایرنا
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰