همستر؛ بازی طمع در دنیای امروز!! *زهرا قاسمیان
فقط کافیست لمسش کنی تا تو را امیدوار به جمع کردن پولی کند که در بود و نبودش، بحث ها فراوان است.
بازار لمس کردن گوشی، از پیرزن هشتاد ساله گرفته که با سلام و صلوات کلیک می کند، تا کودکان دبستانی، همه را در بر می گیرد. گویی برای ما بحث پول بادآورده بسی مهم تر از ارزش ها و حرمت هایی ست که زمانی به آنها پایبند بودیم.
هر روز که تلگرام را باز می کنی، با ازدحام عجیب و غریب شماره هایی که به تلگرام پیوسته اند، رو به رو می شوی که شاید خیلی ها را نشناسی یا سالها از یاد برده ای، انگار همه می خواهند یک شبه میلیاردر شوند و چقدر هم مزه دارد حتی شنیدن این ترکیب هیجان انگیز (یک شبه پولدار شدن)
از قرار، باید در این بازی، از روابط فامیلی قوی و یا دوستان و آشنایان زیاد هم بهره مند باشی، تا بتوانی سکه های طلایی ات را بیشتر و بیشتر کنی، اما چیزی که در این میان شک برانگیز است، علاوه بر تمام ابهاماتی که در ذهن همه است، آمار بسیار زیاد شرکت کنندگان و همراه شوندگان با این برنامه است و هر روز و شاید بهتر بگوییم، هر لحظه در حال افزایش هستند و این شبهه را ایجاد می کند که با وجود این جمعیت زیاد و سکه های زیادتری که با لمس، جمع می کنند، آیا احتمال پاداش و پایان خوش و لبخندهای رضایت از جیب های پر پول، پایین نمی آید!؟
چگونه ممکن است به این حجم از جمعیت، میزان زیادی ارز پرداخت شود؟؟ آن هم پرداخت ارز با درد سر هایی که دارد، شاید هم سازوکار برنامه، که گویا سازندگان هنوز از آن سخن روشنی نگفته اند، بر مبنای میزان سکه ی جمع شده نباشد.
تمام کارشناسان در اظهار نظرها، نه صحت آن را رد و نه تایید می کنند و از اظهار نظر دقیق خودداری می کنند، چرا که مطمئن نیستند یا بی اطلاع اند، گویا همه سردرگم هستند و اکثر افراد به این فکر می کنند که در هر صورت شانس خود را امتحان کنند و نگرانند که نکند پول بادآورده ای از آن به دست آید که جا بمانند پس بهتر این است که همرنگ جماعت شوند و گوی سبقت را از یکدیگر بربایند.
و چقدر غم انگیز و تأسف بار است که ما در این بازی ملتی پیشرو هستیم، درحالی که افراد سراسر جهان شاید بیشتر جنبه ی سرگرمی برنامه را در نظر دارند.
فارغ از بدی ها و خوبی های این برنامه و امثال آن، نباید فراموش کنیم که سازندگان چنین برنامه هایی در درجه ی اول به فکر منافع خود هستند و برایشان تعداد بیشتر مخاطب هاست که اهمیت دارد و ساختن چنین برنامه هایی برای آنان بدون تجزیه و تحلیل جوانب، و حتی بررسی مسائل جامعه شناختی، انجام نمی پذیرد.
بیان این نکته نیز خالی از لطف نیست که تا بدانجا جناب همستر را قلقلک دهیم که پای سرمایه گذاری مادی، در میان نباشد، چرا که جریان های سرمایه گذاری، همیشه با برد و باخت هایی همراه هستند که قطعاً بردها نصیب سازندگان می شود و در این میان عده ی زیادی با ریسک کردن در این بین و در میان گذاشتن سرمایه هایشان، در پایان، مال باختگانی می شوند که عده ایی زیاد، تاب تحمل این ضرر مالی را ندارند و از غم و رنج سرمایه ی برباد رفته شان، غالب تهی کردند.
وقتی به این نکته ی اساسی می رسیم که هیچ سرمایه ای برای آدمی بالاتر از تندرستی و دلی خرسند از زندگی نیست و البته که قناعت و رضایت از زندگی بسی بالاتر از طمع و آزار روحی و روانی به هر قیمتی، است.
سخن آخر که به اندازه ی خود، حائز اهمیت فراوان است، توجه به کودکان دبستانی در رابطه با اشتیاق شان برای این بازی است، از آنجایی که به علت ایام کرونا و غیرحضوری شدن مدارس، تمام دانش آموزان از ابتدایی گرفته تا متوسطه دوم، همه نیازمند استفاده از گوشی هوشمند شدند و خانواده ها به طرق مختلف این نیاز کودکانشان و نوجوانان را رفع کردند، اکنون دیگر دانش آموزی را در هیچ مقطعی از مدرسه پیدا نمی کنیم که گوشی در دست و آشنا و مسلط به این ابزار نباشد.
شاید میزان تسلط آنها بیشتر از ما ست. در نتیجه قطعاً به سمت بازی ها و استفاده های مختلف از گوشی هوشمند، تمایل و اشتیاق دارند، همستر هم از همین مدل بازی هاست که دانش آموزان بیشتر از ما در پی آن هستند و طبعاً خواهان سرمایه ی آن که شعار این روزهای برنامه است، هستند.
البته که استفاده از این بازی برای آنها به خودی خود ضرر ندارد، اما در اینجا چند اشکال مطرح است؛ علاوه بر مشکلات جسمی و آسیب به چشم ها و انگشتان که در اثر استفاده ی زیاد از این برنامه، به خاطر شیوه ای که خود برنامه دارد و نیاز به استفاده و چک کردن مداوم دارد، به کودکان از همین سنین کم وارد می شود.
مشکلات دیگری از لحاظ روان شناختی و جامعه شناختی نیز ایجاد می شود، از جمله اینکه این تفکر در ذهن آنها ایجاد و تلقین می شود که راحت و بدون کارکردن و سختی کشیدن، تنها با لمس گوشی و نشستن پای این برنامه، می توانند کسب درآمد کنند و به اصطلاح پول در بیاورند!!
در نتیجه فکر تحصیل و پیدا کردن شغل و آینده نگری در ذهنشان رنگ می بازد و آینده سازان کشور را به سمت رکود و تنبلی و کار نکردن، سوق می دهد و از همین جا این نکته مشخص می شود که چه خطرات بیشماری از نظر جامعه شناختی و از بین رفتن ارزش های مادی، برای جامعه پیش بینی می شود و این زنگ خطری برای تباهی سرمایه ی انسانی یک کشور است.
و نیز سرمایه ای که اگر تحقق پیدا کند و اینگونه به دست آید، مرزهای اخلاق و انسانیت را جا به جا می کند چرا که همه به فکر جمع کردن سرمایه ی باد آورده برای خود هستند و چه بسا در اثر تضادها و تعارض هایی که برای منافع اشخاص در این راه به وجود بیاید، بلای جان یکدیگر شوند و به راحتی به یکدیگر آسیب بزنند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰