چالشهای فرزندآوری در آوردگاه بحرانهای اجتماعی و اقتصادی فزاینده *سودابه خانی
انگیزه فرزندآوری دارای ریشه های اعتقادی، فرهنگی و رفتاری بوده که در اثر عواملی تغییر می یابند.
انگیزه مثبت فرزندآوری مثل بقاء و امنیت، داشتن یادگاری پس از مرگ، احساس تعلق، استفاده ابزاری از فرزند، رفع احساس کمبود در زندگی با حضور بچه ها، لذت بارداری و تولد و کودکی، رضایت از فرزندآوری و نیز انگیزه منفی فرزندآوری شامل استرس های والدین، ترس از والد شدن، چالش های مراقبتی فرزند و از همه مهمتر عوامل معیشتی و اقتصادی هستند.
ایجاد انگیزه فرزندآوری و ارائه مشوق های دولتی در کشورهایی مثل سوئد و روسیه باعث رشد جمعیتی مثبت شده است یا کشور چین قبلاً پرجمعیت ترین کشور جهان بود که جمعیت آن از میلیارد هم تجاوز کرد که با اعمال سیاست تک فرزندی و جریمه خانواده ها رشد آن را کنترل کرد که الان از این سیاست پشیمان شده است.
با این تفاسیر جمعیت کشور هند از چین پیشی گرفته است حتی در اروپا و کشورهای حوزه خلیج فارس امتیازهای کلان به ازدواج و فرزندآوری جوانان تعلق می گیرد که ایران در این زمینه اگر چه اقداماتی از جمله پرداخت وام و زمین را آغاز کرده اما کافی نیست در زمان جنگ تحمیلی و اوایل انقلاب جمعیت کشور به شدت در حال افزایش بود که خانواده های پرجمعیت آن زمان گویای این است اما با روی کار آمدن دولت سازندگی در زمان مرحوم هاشمی رفسنجانی سیاست دو فرزند کافی است را در پیش گرفت و شعار دختر یا پسر دو فرزند کافی است را تبلیغ کردند که خود یکی از دلایل مهم کنترل و کاهش جمعیت و سرآغاز بحران جمعیتی در کشور شد.
در حال حاضر نیز مهمترین دلایل توقف فرزندآوری مشکلات اقتصادی، تورم، نداشتن مسکن، نبود مشوق های قوی برای زوجین، ناامیدی جوانان نسبت به آینده، کاهش ازدواج های رسمی و رونق ازدواج های سفید و مخفی، داشتن فرزند معلول و بیمار، میل به زندگی مجردی و تشکیل خانوارهای مستقل پیش از ازدواج در کنار عامل دیگری به نام طلاق باعث کاهش بعد خانوار گردیده است.
مطلوبیت فرزندآوری فی النفسه دارای جایگاه و ارزش والایی است که در آیه ۲۲۳ سوره بقره و ۱۲ سوره نوح و دیگر آیات و روایات مثالهایی از تلاش برای فرزندآوری آمده است.
از مهمترین اولویت ها برای فرزندآوری سطح رفاه اقتصادی خانواده است که اگر این سطح مطلوب و کافی نباشد، تعداد فرزند کمتر بهتر است.
فرزندآوری را به عنوان آغاز یک سفر شگفت انگیز می توان قلمداد کرد و در این بین آمادگی ذهنی و عصبی بر واکنش فرد نسبت به تمامی موضوع ها از جمله فرزندآوری تأثیر مستقیم و پویا بر جای میگذارد.
مسئله ی جمعیت، از موضوعات مهم و مورد توجه اندیشمندان علوم انسانی، از گذشته های دور تاکنون بوده و هست. سیاست مداران و دولت مردان کشورهای مختلف، برای دست یابی به جامعه ای سالم، مرفه و متعادل، با اعمال سیاست های اجتماعی گوناگون، به سامان دهی وضعیت خانواده ها و اجتماع خود اقدام کرده اند.
در کشور ما نیز، تبلیغات غلط تحدید نسل، تحت تاثیر کشورهای ظاهراً متمدن غرب و اجرای نادرست سیاست تنظیم خانواده در سال های گذشته، و از طرفی بالا رفتن سن ازدواج و احیاناً ازدواج گریزی جوانان، کشور را با بحران جمعیتی مواجه کرده و در صورت ادامه ی این روند، با کمبود نیروی فعال، پویا و با نشاط نسل جوان مواجه خواهیم شد.
بچه دار شدن و نگهداری از بچه مایهٔ قدرتگیری زن در خانواده میشود یا اقتدار او در خانه را کاهش میدهد؟ آیا در اجتماعات امروزی زن فرزنددار اعتبار و سرمایه نمادین بیشتری ندارد؟
همگی ما با این حرفها و تصاویر کلیشهای آشنا هستیم؛ یک لحظه سکوت و تعلیق و صدای گریهی نوزاد که همه را از آن تعلیق کُشنده میرهاند. بعد از خنده و شادی آنها که بیرون اتاق در انتظار بودند و لبخند از سر رضایت مادر و در آغوش گرفتن بچه ای که به یکباره تر و تمیز در پتو پیچیده شده و آماده بوسیده شدن و نوازش شدن است.
اما کمتر به این فکر میکنیم که برای زن این لحظات آرمانی حاصل تصمیمی دشوار است تصمیمی که اگر همه چیز بر روال معمول پیش رود ۹ماه شرایط سخت بر جسم و جان او تحمیل می کند و این زایمان در ادامه بازهم به تصمیم ها و شرایط دشوار دیگری دامن می زند از جمله در مورد کار، تحصیل ، آرزوها، برنامه ها و الگوهای دیگر.
آیا فرزندآوری به زن در خانواده و در اجتماع اعتبار و سرمایه نمادین نمی دهد و اقتدار او چه در خانواده و چه در اجتماع را بالا نمی برد؟
فرزند آوری زن را قدرتمندتر می کند یا ضعیف تر؟ این سؤالی است که در اینجا تحلیل می شود.
دانش و تجارب و مشاهدات شخصی به ما می فهماند که نتیجه فرزندآوری در مناسبات قدرت خانوادگی هر چه باشد بیش از هر چیز به خودِ زن و نحوهٔ تصمیم گیری او بستگی دارد.عوامل کلانتر اجتماعی و سیاسی هستند که برای زن رقم می زنند نتیجه فرزند آوری چه باشد؟ فارغ از اینکه خودِ زن چه تصمیمی بگیرد و چگونه تصمیم بگیرد.
تردیدی نیست که عوامل مهیاساز متعددی احتیاج است مرد امنی که از رشد همسرش نهراسد فضایی اجتماعی که زن را به خاطر مادر شدن یا نگران فرزند شدن تنبیه نکند که این در نوع خودش به ساختار وسیع تر اجتماعی برمی گردد زنان نسل قبل مثل اینکه وحشتی نداشتن از اینکه مادر شوند و به رشد خودشان هم ادامه دهند.
|
درسته ازدواج یک تصمیم فردی است اما شاید در عمق وجود زنان بسیار موفق ترسی وجود دارد این ترس مقداری از آن مجاز است و نمونه یا نشانه رشد زنان باشد در فهم دقیقتری از مسئولیت مادری به نظر میرسد که نسل ما آنقدر تشنه و جاه طلب برای به دست آوردن موقعیت های اجتماعی بود که جبران عقب ماندگی نسل مادران خود را بکنند که دخترانی که مادرانی موفق داشتند یک حس نیازی را به خودشان تحمیل نکردند و انتخاب کردند که مادری را ترجیح بدهند به فعالیتهای اجتماعی.
به زعم نگارنده این امتیازی است برای مادران خانه دار به عنوان بالا رفتن آگاهی زن از میزانی که خودش را باید وقف این کند که فرزندانی سالمتر پرورش دهد.
کاهش تمایل به ازدواج در بعضی از اقشار یا کاهش تمایل به فرزند آوری فقط مختص به زنان نیست مردان یا افراد بالغ از هر جنسیتی که دارند هم ممکن است که به این موضوع به صورت گذرا نگاه بکنند. نسل جدید زنان نسبت به نسل خود دید متفاوتی دارد نسبت به فرزندآوری که این پدیده جهانی است و مختص زنان و مردان ایرانی هم نیست و بر می گردد به درک از والد بودن تغییر کرده و افراد والد بودن را به عنوان تنها راه زندگی خوب داشتن نمی بینند.
در کشورهایی که زنان و مردان حمایت بیشتری از آنها صورت می گیرد برای اینکه والد باشند مثل کشور اسکاندیناوی تمایل به فرزندآوری پایین نیامده و هنوز هم تو سن نسبتا پایینی افراد بچه می آورند به خاطر حمایت های جامعه از افراد و داشتن نیروی کار جامعه را تولید کنند و مضافا اینکه به کارشان و تحصیل خود برسند.
میتوان گفت دلیل اینکه سن اولین فرزندآوری بالا رفته حفظ شغل برای زنان جوان، بازار کار و بالا رفتن درصد کار زنان که نمی خواهند شغل خود را رها کنند و بچه دار شدن را تا زمانی عقب می اندازند که وضعیت باثباتی پیدا کنند.
شاید مادرانی که از فعالیت های اجتماعی خود کمنکردند بخاطر نقش مادری، یک حس گناهی همیشه ته ذهن این مادران باقی میماند چرا که نقشی که طبیعت بر دوش آنها گذاشته بود با یک جاه طلبی های فردی آن نقش را آنگونه که باید انجام ندادند و این در مورد خانمهای موفق هم صدق می کند. طبیعت و تربیت چطوری روبه روی هم قرار می گیرند؟
مادران باردار قبل از زایمان میزان اکسوتیسین مغز که هورمون پیوند و دلبستگی است به میزان فوق العاده بالا میرود.در دوران زایمان بالاترین میزان را دارد و در دوران شیردهی بازهم بالاست یعنی مغز به دلیل بالا رفتن اکسوتیسین دنبال آن جفت عاطفی خودش که ضمناً حیاتش هم به ما وابستگی دارد وصل است که این طبیعت را نمی توانیم کاری بکنیم.
عوامل بیولوژیکی نقش تأثیرگذاری بر روی رابطه والد با فرزندش دارد که این رابطه در طول تاریخ تغییر کرده است و در جوامع مختلف متفاوت بوده است بنابراین نمی توان طبیعت را به عنوان تنها عامل در نظر بگیریم اما تجربه کشورهای مختلف نشان می دهد که فرهنگ هایی که جامعه فشار روانی کمتری به زن وارد می کنند برای اینکه مادر تمام وقتی باشد مادری که از هر لحاظ کامل باشد و همه نیازهای کودکش را برآورده کند حس گناه هم توی مادر کمتر است و هر چقدر شریک مادر فارغ از جنسیتی که دارد نقش بیشتری بتواند بر عهده بگیرد و زن خیالش راحت باشد از بابت افراد خانوادهاش حس گناه کمتر است.
آنچه که عیان است گویای این است که فشارهای زیادی روی زنان است در جامعه به بهترین نحو کار می کند مادری باشد که دارد نیروی کار را بازتولید می کند و در عین حال مصرف کننده نیز باشد و از طرفی خود را برای همسرش آراسته کند پول در میآورد که دوباره این پول را خرج مصرف بکند و به نیابت از کل خانواده هم باید مصرف کند نه تنها برای خودش بلکه برای کل خانواده زن باید مصرف کننده باشد فشار مضاعفی وارد می شود که گاهی این فشارها به مردان هم وارد می شود.
با این تفاسیر فرزند داشتن یک مسئولیت بزرگ است که تو جنبه هایی زندگی والد را تحت تاثیر قرار دهد و به او امکان می دهد تجربیات جدیدی کسب کند و بر اساس ارزشهایی که تو جامعه وجود دارد امتیازاتی هم به دست آورد ولی در هر صورت قبول این مسئولیت مثل هر مسئولیت دیگه ای به منزله این است که یک سری فرصت ها را در زندگی فدای این تجربه بکند زن چون از لحاظ بدنی بیشتر درگیر می شود هم مخاطرات بیشتری را تجربه می کند و هم از نظر هورمونی تأثیر بیشتری رویش میگذارد.
نکته جالب توجه اینجاست زنان بسیاری وجود دارد که فکر می کنند امنیت آنها چه از نظر اقتصادی و چه از نظر زناشویی پس از مادر شدن بهتر شده است.
فرزندآوری در بسیاری از ساختارهای سیاسی اجتماعی به زن امنیت بیشتری می دهد بخاطر اینکه نقشی که برای زن تعریف شده در اکثر جوامع نقش مادری است و این نقش را وقتی زن موفق به انجام آن شد امتیازهای زیادی به او داده می شود هم فرهنگی و هم مالی مثلا در ساختار ارثی که در خاورمیانه و کشورهای اسلامی وجود دارد زن همه اموال شوهرش را به ارث نمی برد این فرزندان هستند که ارث بیشتری نسبت به مادرشان دریافت می کنند مخصوصا فرزندان پسر، جایگاه زن در خانواده به عنوان همسر متزلزل است جایگاه مادری است که محکم تر است در این جوامع زن همیشه به عنوان تکیه گاه به مرد نیاز دارد و در نبود همسر قرار است که به پسرش تکیه کند.
همانطور که تجربه مادرشدن برای زنان متفاوت است برای مثال رحم اجاره ای که شرم اجتماعی بالایی در موردش وجود دارد که به نظر بعضیاً نوعی کارگری جنسی محسوب می شود و این زنان مجبورند که آن را پنهان کنند این پدیده ای غیراخلاقی نیست نوعی فرزندآوری است.
زندگی پویاست، تاریخ ما پویاست، جنبش های مثبت اجتماعی پویاست، تکنولوژی پویاست بنابراین ما نمی توانیم اخلاق را یک مسأله ایستا و غیر پویا بدانیم چرا که فرهنگ در حال شدن است اخلاق با تغییراتی که در جامعه پیدا می شود ابعاد جدیدی به خودش می گیرد.
اعتقاد نگارنده این است که اصولاً ما انسان ها بنا به میزان توان خود می توانیم خودشیفتگی پیدا کنیم و به سمت خودشیفتگی های بدخیم برویم این بزرگترین نشانه خودشیفتگی بدخیم دریغ کردن خود از مادر شدن است.
فرزندآوری در جهان امروز که پدران و مادران به شدت نگران آینده دنیا هستند و دنیا را جای امنی برای تولد و پرورش فرزندان خود نمی بینند اما واقعیت این است که انسانی که فرزند دارد احساس تعلقی دارد مثل ریشه ای که در زمین دارد.
نتیجه گیری:
اگر سیاستگذاران و دولتمردان قصد دارند کاری برای رشد فرزندآوری و انگیزش آن انجام دهند لازم است به نیازها و ارزش های فردی، اجتماعی و دینی و معنوی افراد جامعه توجه ویژهای داشته باشند، با روش هایی مثل افزایش حمایت از مادران شاغل، بهداشت مادران و یا کاهش نگرانی خانواده ها از تأمین مسکن ارزان و آینده خود و فرزندانشان به تقویت آنها بپردازند و آنها را در رسیدن به شایستگی فنی و رفتاری کمک و حمایت کنند تا نگرش افراد و زوجین نسبت به فرزندآوری مثبت شده و انگیزش فرزندآوری داشته باشند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰